من یک تخته سیاه هستم...
شاید خیلی از شما من را نشناسید و یا روی تن من نوشته ای حک نکرده باشید. خاطره ای با من نداشته باشید و حتی ندانید نوشتن با گچ روی تخته سیاه چه کیفی دارد. اما بدانید من روزگاری محبوب ترین وسیله کلاس درس بودم. چه دانش آموزانی که آرزویشان املانویسی یا حل تمرین روی تن من بود. یا وقت هایی که معلم دانش آموزی را صدا می کرد تا سوالات را روی تخته سیاه بنویسد، چه کسانی که دعا می کردند آن دانش آموزی باشند که نامش خوانده می شود. حس خوب در دست گرفتن گچ و نوشتن روی یک تخته تمیز از آن حس های فراموش نشدنی است که هر انسانی باید حداقل یکبار تجربه اش کند. ستون عالیها و بدهایی مبصرهای جدی کلاس قبل از حضور معلم تشکیل می دادند و هر کدام احساسات متفاوتی را در دل دانش آموزان می نشاند یا به نام خدا و تاریخ روزی که هر روز تازه می شد و بعید می دانم این نوشته ها روی وایت بردها و تخته های هوشمند امروزی صفای گذشته را داشته باشد. اما احساسات ناشی از خواندن جملات پیشین باعث نشود که فراموش کنید من یکی از انقلابی ترین ابزارهای آموزشی در کلاس درس بودم که استفاده از من (تخته سیاه) باعث تغییر روش های آموزش و امتحانات شد. از نتایج آن می توان به شورش های سال 1830 در دانشگاه اشاره کرد که در اعتراض به شیوه های آموزش ریاضیات و نحوه آزمون آن انجام شده است. اما متاسفانه با اختراع تخته های هوشمند آموزشی، من و دیگر عضو خانواده ام تخته سفید (Whiteboard) در معرض منسوخ شدن قرار گرفته ایم.
از تمام این تعاریف گه بگذریم، اگر بخواهید بدانید که من از کجا آمده ام و چه زمانی کشف شدم، باید بگویم که گفتن اولین تاریخ استفاده از من کمی دشوار است. در دوران باستان، بابلیان و سومریان درس های خود را با خط میخی روی لوح های دیواری رسی می نوشتند که با یک دستمال مرطوب قابل پاک کردن و محو شدن بود. در قرن یازدهم نیز در مدارس هند از لوح های نوشتاری استفاده می شد.
آنچنان که در کتاب "ماللهند" ابوریحان بیرونی آمده است :
آنها در مدرسه هایشان از لوح های سیاهی استفاده می کنند و در امتداد این لوح (در طول لوح و نه در عرض آن)، از چپ به راست با یک ماده سفید رنگ می نویسند.
در "قرن شانزدهم میلادی" در اروپا از من برای تدریس موسیقی و آهنگسازی استفاده می شد تا اینکه اصطلاح "Blackboard" یا همان "تخته سیاه" خودمان، در اواسط قرن هجدهم میلادی وارد زبان انگلیسی و کاربرد آن فراگیر شد.
اما اولین تاریخ ثبت شده برای استفاده از گچ و تخته سیاه مربوط به "21 سپتامبر 1801" است که جورج بارون در یک سمینار ریاضیات در ایالات متحده از من (تخته سیاه) استفاده کرده است. پس از آن جیمز پیلانز (مدیر و معلم جغرافیا در مدرسه دبیرستان قدیمی در ادینبورگ ـ اسکاتلند) نیز در سال "1814" گچ رنگی را اختراع کرد. او دستورالعمل خاص خود را برای گچ های رنگی داشت.
پس از آن سایر مدارس به سرعت من را به عنوان یک نوآوری پذیرفتند و از نسل قدیمی ما یعنی یک تخته سنگی سیاه رنگ برای کلاس درس خود استفاده کردند. کمی بعد من جایگزین تخته های سنگی شدم و تخته سیاه چوبی راه خود را به کلاس درس و اتاق مدیران مشاغل مختلف باز کرد. تا جایی که در اواسط قرن نوزدهم من در همه کلاس های درس حضور قطعی داشتم. تا اینکه در سال "1960" شکل دیگری از من با نام "تخته سبز" معرفی و عرضه شد. یک تخته فولادی که روی آن با ماده ای به رنگ سبز پوشیده شده بود و پودر گچ را بعد از پاک شدن نشان نمی داد. علاوه بر آن رنگی چشم نوازتر از سیاه برای ساعت ها خیره شده به آن، به نظر می رسید. همچنین سبک تر و بادوام تر از تخته سنگ شکننده بوده، حمل و نقل و آسان تری داشت و امکان استفاده طولانی مدت، آن را اقتصادی تر جلوه می داد.
اصطلاح "تخته سیاه" حالا که رنگ من دیگر سیاه نبود، متداول تر شد. کمی بعد خانواده من بزرگتر شد و در دهه 1980 "تخته سفید" رایج شد. طوری که در اواسط دهه 1990، 21٪ از مدارس آمریکا از آن استفاده می کردند.
اگرچه استفاده از ما (تخته سیاه و گچ) هنوز در مدارس قدیمی تر رایج است، اما مدارس جدیدتر تمایل به استفاده از تخته سفید و ماژیک را دارند. چون فکر می کنند که استفاده از ما باعث ایجاد آلودگی پوستی و تولید گرد و غبار می شود و استفاده از وایت برد حداقل لزوم شستن دست ها را بعد از نوشتن از بین می برد. اما هنوز خیلی ها طرفدار ما هستند و معتقدند صاف و صیقلی بودن تخته سفید باعث می شود نوشتن روی آن سخت تر شود و مقاومت اندک تخته سیاه سنتی برای نوشتن به مراتب راحت تر باشد. اختراع گچ بدون گرد و غبار هم تخته سیاه را برای عده ای جذاب تر از پیش کرد.
این بود توضیح کوتاهی از سرگذشت من و تاریخچه تخته سیاه و گچ. امیدوارم دوست داشته باشید.